استاد حاج براتی



 

سعدیا مرد نام نمیرد هرگزمرده آن است که نامش به نکویی نبرند 

 

استاد حاج شیخ نصرالله براتی در سال ۱۳۱۹ دیده به جهان گشود.

 

استاد حاج نصرالله براتی رنج های زیادی برای

باسواد کردن فرزندان این دیار کشید. 

یادم از همدم دبستانی

 

که کنون در بهشت مهمان است

 

آذر است تَش نهاده است بر جانم

 

تو قلوبی ز ماه آبانی

آب را چشمه را باز باران را بخش کردی برایم

بازخوانی

اینک اما دلم دلم خون است دیده ام دل نهاده به

 

گریانی برای تو برای تو که برگ ریزان را برایم هژیر

کردی و اینک

پاییز تو را می خواند ،بی ان که دیده ای رفته باشد

​​​​

در دل بچه های دبستانی ات گل می کند عشق،

 

ابان،چشمه و سنگ،باز باران

 

هر چه باشد الفبای حضور را و الفبای عشق را

 

مدیون نگاه و تخته و تَرکَه پر مهر استادی ات می دانم

استاد برگ ریزان هر چه توفنده تر باشد ریشه در

 

تکرار دارد و تو تکرار همیشه عشقی در پای تخته

 

سیاه دبستان دلم و نخل بوستان سردو قصه های

 

ماتی تی ان روزهای دور خوابت ارام ،خوابت ارام و

 

یادت سراغاز بی انتها مهر و دبستان و برگ

ریزان،

 

ارام باش الفبای عشق سر دامان زندگی و درس چشمه و

سنگ یاداور ابرام و اظهار در سرمای ان روزهای دور

در پای دودکش های هیزمه ای و نفتی به خود می

لرزد که نکند درسی از بر نشده باشد

چشمان امیدوارت هنوز در راه دبستان عشق قدم می

زند که کودکی از پا نیفتد 

عشق سراغاز نامت باشد 

بی هیچ تمنا زندگی را برایم هژیر کردی

یادت همیشه  گرامی باد.

 

 

ز دیده رفت و داغش به دل ما هست هنوز

 

به هر سو نگریم روی او هویدا هست هنوز

 

درس و یادگارهای استاد در یاد ما هست هنوز

 

نام نیک او همه جا ورد زبان ها هس ت هنوز

 

 

همیشه خستگی‏هایت را پشت لبخندهای ما گم می‏کنی؛

 

لبخندهایی که بوی افتخار و غرور و سربلندی می‏دهند،

 

لبخندهایی که بوی امید می‏دهند، لبخندهایی که بوی

 

بالندگی می‏دهند. ما ماهیان قرمز کوچکی هستیم که

 

غیر از آب ندیدیم و از هم می‏پرسیم آب را و تو رودی

 

هستی که به اقیانوس‏های دور، پیوندمان می‏دهی و آب را

 

برایمان بخش می‏کنی. تو ابری؛ جان تشنه کویری ما را از

 

باران دانش سیراب می‏کنی. 

 


 

سعدیا مرد نام نمیرد هرگزمرده آن است که نامش به نکویی نبرند 

 

استاد حاج شیخ نصرالله براتی در سال ۱۳۱۹ دیده به جهان گشود.

 

استاد حاج نصرالله براتی رنج های زیادی برای

باسواد کردن فرزندان این دیار کشید. 

یادم از همدم دبستانی

 

که کنون در بهشت مهمان است

 

آذر است تَش نهاده است بر جانم

 

تو قلوبی ز ماه آبانی

آب را چشمه را باز باران را بخش کردی برایم

بازخوانی

اینک اما دلم دلم خون است دیده ام دل نهاده به

 

گریانی برای تو برای تو که برگ ریزان را برایم هژیر

کردی و اینک

پاییز تو را می خواند ،بی ان که دیده ای رفته باشد

​​​​

در دل بچه های دبستانی ات گل می کند عشق،

 

ابان،چشمه و سنگ،باز باران

 

هر چه باشد الفبای حضور را و الفبای عشق را

 

مدیون نگاه و تخته و تَرکَه پر مهر استادی ات می دانم

استاد برگ ریزان هر چه توفنده تر باشد ریشه در

 

تکرار دارد و تو تکرار همیشه عشقی در پای تخته

 

سیاه دبستان دلم و نخل بوستان سردو قصه های

 

ماتی تی ان روزهای دور خوابت ارام ،خوابت ارام و

یادت سراغاز بی انتها مهر و دبستان و برگ

ریزان،

ارام باش الفبای عشق سر دامان زندگی و درس چشمه و

سنگ یاداور ابرام و اظهار در سرمای ان روزهای دور

در پای دودکش های هیزمه ای و نفتی به خود می

لرزد که نکند درسی از بر نشده باشد

چشمان امیدوارت هنوز در راه دبستان عشق قدم

میزند که کودکی از پا نیفتد

عشق سراغاز نامت باشد 

بی هیچ تمنا زندگی را برایم هژیر کردی

یادت همیشه  گرامی باد.

 

 

ز دیده رفت و داغش به دل ما هست هنوز

 

به هر سو نگریم روی او هویدا هست هنوز

 

درس و یادگارهای استاد در یاد ما هست هنوز

 

نام نیک او همه جا ورد زبان ها هس ت هنوز

 

 

همیشه خستگی‏هایت را پشت لبخندهای ما گم می‏کنی؛

 

لبخندهایی که بوی افتخار و غرور و سربلندی می‏دهند،

 

لبخندهایی که بوی امید می‏دهند، لبخندهایی که بوی

 

بالندگی می‏دهند. ما ماهیان قرمز کوچکی هستیم که

 

غیر از آب ندیدیم و از هم می‏پرسیم آب را و تو رودی

 

هستی که به اقیانوس‏های دور، پیوندمان می‏دهی و آب را

 

برایمان بخش می‏کنی. تو ابری؛ جان تشنه کویری ما را از

 

باران دانش سیراب می‏کنی. 

با رفتنش از خاطره ها محو نشد

با کوچ اَبَدیش از دلها بیرون نرفت

با وداعش از صفحه ی ذهن و ضمیرمان خداحافظی نکرد.

هردم که یادت می کنم اشک از بَصَر ریزد مرا

چون یادِ رفتارت کنم خونِ جگر ریزد مرا

ای رفته از پیشم کنون از خاطرم کی می روی

گفتارِ تو چون بنگرم بُغض ِ گلو گیرد مرا

"روح و روانت شاد باد "

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 

سعدیا مرد نام نمیرد هرگزمرده آن است که نامش به نکویی نبرند 

 

استاد حاج شیخ نصرالله براتی در سال ۱۳۱۹ دیده به جهان گشود. 
استاد حاج براتی در سن ۱۴ سالگی، پدر گرامی خود(شیخ الله کرم براتی) را از دست دادند،با وجود از دست دادن پدر به راه خود ادامه داد،و در نبود پدر برای خواهران و برادران خود پدری کرد،استاد حاج براتی توانست از آن مرحله واز آن روز ها و روزگاران سخت عبور کند و به تحصیل بپردازد، و به درجه آموزگاری برسد 
وقتی که دبستان مشایخ نرگاه شروع به کار کرد،استاد فرهیخته حاج نصرالله براتی دران مشغول به کار شدند.
استاد حاج براتی روحیه بزرگ و فداکاری داشتند که تعدادی از بچه های عشایر در منزل شخصی استاد ست کزیدند و استاد حاج براتی هم معلم خانه بوند و هم معلم مدرسه،و با آن ها مثل بچه های خود در تمام زمینه رفتار داشت،
استاد حاج براتی و استاد شیخ نورالله سلامی در چرام اولین کارمندان مشایخ نرگاه بودند.
دبستان نرگاه مشایخ به مدیریت استاد حاج براتی به پایگاهی جهت تحصیل دانش اموزان از روستای های چون تلخسرو ،نرگاه مشایخ،سراب تاوه،موردراز و شده بود.
لکن به علت کیفیت و نحوه تدریس به دبستان نرگاه مشایخ میامدند،کم کم به لطف انسان های چون استاد حاج براتی دبستان بهترین مرکز تعلیم و تربیت شد.انسان های بزرگی چون استاد حاج براتی زحمت زیادی برای علم و ادب این خاک و دیار کشیده اند، انسان های چون او باعث بالا رفتن سطح علمی و‌ ریشه کن شدن بیسوادی شدند،تا جایی که دانش اموزان دبستان ،که در مقطع دبیرستان فارغ التحصیل به کار در پست های مدیریتی،دولتی،نظامی،ی،و.، مشغول به کار شدند، و مدیران قوی در پست خود شدند
بقیه شاگردان دبستان مشایخ به تحصیلات عالیه در مقاطع لیسانس، فوق لیسانس،دکتری تخصصی تا مرتبه علمی استادی و دکتری تخصصی و فوق تخصص در رشته های مختلف به ادامه تحصیل وبه کار مشغول شدند. 
اگر امروز مهندسی ساختمان،پل،سد،راهودکتری امروزه در صف اول مبارزه بیماری چون کرونا(کویید 19) هستند،به لطف انسان های بزرگی چون استاد حاج براتی هست،که برای آن ها زیر ساخت ها را جهت تحصیل مهیا کردند،
استا حاج شیخ نصرالله براتی در طول عمری که زندگی کردند ، انسانی بزرگ و با عظمت بودند و دارای روحیه ای فداکار و بخشنده بودند،
استاد حاج نصرالله براتی سرانجام در طول عمر با عظتی که داشتند در ۲۶ آذر سال ۱۳۹۸ دار فانی را وداع گفت
روحت شاد و عشق سرآغاز نامت باشد.  
 
نوشته شده توسط: مهرشاد براتی
 
لینک ورود به سایت استاد فرهیخته حاج نصرالله براتی
 
http://barati2020.blogfa.com/? 

 

 یادم از همدم دبستانی

 

که کنون در بهشت مهمان است

 

آذر است تَش نهاده است بر جانم

 

تو قلوبی ز ماه آبانی

آب را چشمه را باز باران را بخش کردی برایم

بازخوانی

اینک اما دلم دلم خون است دیده ام دل نهاده به

 

گریانی برای تو برای تو که برگ ریزان را برایم هژیر

کردی و اینک

پاییز تو را می خواند ،بی ان که دیده ای رفته باشد

​​​​

در دل بچه های دبستانی ات گل می کند عشق،

 

ابان،چشمه و سنگ،باز باران

 

هر چه باشد الفبای حضور را و الفبای عشق را

 

مدیون نگاه و تخته و تَرکَه پر مهر استادی ات می دانم

استاد برگ ریزان هر چه توفنده تر باشد ریشه در

 

تکرار دارد و تو تکرار همیشه عشقی در پای تخته

 

سیاه دبستان دلم و نخل بوستان سردو قصه های

 

ماتی تی ان روزهای دور خوابت ارام ،خوابت ارام و

یادت سراغاز بی انتها مهر و دبستان و برگ

ریزان،

ارام باش الفبای عشق سر دامان زندگی و درس چشمه و

سنگ یاداور ابرام و اظهار در سرمای ان روزهای دور

در پای دودکش های هیزمه ای و نفتی به خود می

لرزد که نکند درسی از بر نشده باشد

چشمان امیدوارت هنوز در راه دبستان عشق قدم

میزند که کودکی از پا نیفتد

عشق سراغاز نامت باشد 

بی هیچ تمنا زندگی را برایم هژیر کردی

یادت همیشه  گرامی باد.

 

 

ز دیده رفت و داغش به دل ما هست هنوز

 

به هر سو نگریم روی او هویدا هست هنوز

 

درس و یادگارهای استاد در یاد ما هست هنوز

 

نام نیک او همه جا ورد زبان ها هس ت هنوز

 

 

همیشه خستگی‏هایت را پشت لبخندهای ما گم می‏کنی؛

 

لبخندهایی که بوی افتخار و غرور و سربلندی می‏دهند،

 

لبخندهایی که بوی امید می‏دهند، لبخندهایی که بوی

 

بالندگی می‏دهند. ما ماهیان قرمز کوچکی هستیم که

 

غیر از آب ندیدیم و از هم می‏پرسیم آب را و تو رودی

 

هستی که به اقیانوس‏های دور، پیوندمان می‏دهی و آب را

 

برایمان بخش می‏کنی. تو ابری؛ جان تشنه کویری ما را از

 

باران دانش سیراب می‏کنی. 

با رفتنش از خاطره ها محو نشد

با کوچ اَبَدیش از دلها بیرون نرفت

با وداعش از صفحه ی ذهن و ضمیرمان خداحافظی نکرد.

هردم که یادت می کنم اشک از بَصَر ریزد مرا

چون یادِ رفتارت کنم خونِ جگر ریزد مرا

ای رفته از پیشم کنون از خاطرم کی می روی

گفتارِ تو چون بنگرم بُغض ِ گلو گیرد مرا

"روح و روانت شاد باد "

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها